«ترس» يکي از مهمترين ويژگيهاي اخلاقي است که بهحسب متعلق آن به دو قسم ارزشي و ضدارزشي تقسيم ميشود؛ گاه فضيلت و گاه رذيلت بهشمار ميآيد. دستة اول، از مهمترين فضايل اخلاق است که نقشي سازنده در تربيت انسانها دارد و موجب نجات از خطراتي است که انسان را تهديد ميکند. دستة ديگر، که در زمرة رذايل اخلاقي قرار ميگيرد، ماية ذلت و زبوني و مانع رشد و تعالي انسان ميگردد. در قرآن، چند واژه معادل مفهومي ترس شناخته شدهاند. عامترين اين واژگان «خوف» است. برخي ديگر از واژههايي که معنايي قريب به خوف داشته و غالباً ترس معنا شدهاند، عبارتند از: «خشيت»، «وجلة»، «رهبة»، «روع»، «رعب»، «فزع» و «اشفاق». ترس از فقر، مرگ و طاغوت از مهمترين ترسهاي ضدارزشي در قرآن ميباشند. اقدام به جنايت، پذيرش ولايت شيطان، عدم انفاق و اعراض از جهاد در راه خدا، تزلزل و دوستي با شيطان، خروج از حالت تعادل، برخي از پيامدهاي ترسهاي ضدارزشي در قرآن هستند. ضعف ايمان، وابستگي مادي، عملکرد ظالمانه، عدم اعتماد به رزاقيت خدا، احساس ضعف و زبوني در خويشتن و مبهوت قدرت ديگران شدن، از عوامل ترسهاي ضدارزشي معرفي شدهاند. اين نوشتار، پس از بررسي واژگان قريبالمعني با ترس، به بيان ترسهاي ضدارزشي، آثار و عوامل ميپردازد.
کليدواژهها: قرآن، ترس، ترس ضدارزشي، اقسام ترس ضدارزشي، آثار ترس ضدارزشي.
«ترس» حالتي انفعالي است که انسان را بهصورت غيرارادي از عوامل تهديدکننده دور ميسازد. ازاينرو، در حالت اعتدال و سلامت روان، واکنشي مطلوب است (نوري، 1383، ص 369). ترس بهطور مطلق از اين نظر که بهصورت واکنش غيرارادي در انسان ظاهر ميشود، رفتاري غيراختياري است و مورد ارزشيابي قرار نميگيرد و بهخودي خود، مدح و ذمي ندارد و در شمار حالتهاي انعکاسي نظير غم و شادي قرار ميگيرد (مصباح، 1389).
اما انواعي از ترسها وجود دارند که فاقد ارزش، مضر و عامل ايجاد اختلال در سلامت جسمي و روحي است. ترس در امور دنيوي و مادي از اين نوع است. اين ترس، بيانگر شناخت ناقص و نادرست آدمي نسبت به خداوند و عاملي براي افسردگي و گوشهنشيني است که موجب خروج انسان از حالت تعادل در زندگي است. بررسي و شناسايي اينگونه ترس و عواقب و آثار آن، نقشي مؤثر در اجتناب از آن خواهد داشت.
«ترس» در فرهنگ لغت فارسي بهمعناي خوف و بيم (دهخدا، 1341، ج 14، ص 571) و هراس (معين، 1381، ص 289) ميباشد. در علم روانشناسي ترس، حالت عاطفي بسيار پيچيده و نيرومندي است که با بسياري از علائم اضطراب از جمله، افزايش ضربان قلب و نبض، التهابات معدوي، عدم تمرکز انديشه، سرگيجه، سردرد و انقباض شديد عضلاني همراه است. بر اين اساس، ترس نوعي بيماري تلقي ميشود (يونکر، 1373، ص 7). مفهوم «ترس» در قرآن با تعابير مختلفي بيان شده است. اين تعابير با وجود اشتراکات معنايي، تفاوتهاي ظريفي با هم دارند. واژگاني چون خوف، خشيت، وجلة، رهبة، روع، فزع، و اشفاق، حذر، و... که تماماً ترس معنا شدهاند، اما بر اين اساس که ترادف در قرآن کريم، که کلامي است در حد اعلاي بلاغت و فصاحت وجود ندارد، حق اين است که هيچيک از اين واژگانِ بهظاهر مترادف نميتواند جاي ديگري را بگيرد.
در اين بخش، درصدديم که با بررسي معاني لغوي اين واژگان، تفاوتهاي ظريف ميان آنها تبيين گردد.
«خوف» و مشتقات آن جمعاً 124 مرتبه، در 112 آيه قرآن بهکار رفته است و بهمعناي پيشبيني امر نامطلوبي از روي نشانههاي ظني يا قطعي است و در امور دنيوي و اخروي هر دو به کار ميرود (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 303)، «... وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِين» (قصص: 31)؛ ... و مترس كه تو در امانى. گفته شده اصل آن از نقصان و کاستي است (عسکري، 1428ق، ص 203).
ماده «شفق» و مشتقات آن 11 مرتبه در آيات قرآن کريم آمده است. اشفاق: توجه (محبت) آميخته با ترس است (راغب، 1412ق، ص 459)؛ «وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُون» (انبياء: 49)؛ و از روز قيامت هراسناكند.
اين واژه و مشتقات آن 21 مرتبه در قرآن کريم بهکار رفته است و غالباً بهمعناي احتياط، مواظب بودن و بههوش بودن نسبت به چيزي (فراهيدي، 1410ق، ج 3، ص 199؛ آذرنوش، 1385، ص 113) و يا نسبت به ضرر ظني يا قطعي ميباشد (مصطفوي، 1360، ج 13، ص 42). اصل در اين ماده، پرهيز و مراقبت ناشي از خوف است، نه مطلق پرهيز و نه مطلق خوف و آمادگي و هوشياري و تجهيز از لوازم و آثار اين اصل است (مصطفوي، ج 2، ص 183و182)؛ «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِير...» (آلعمران: 28)؛ و خدا شما را از خودش مىترساند كه بازگشت به سوى اوست.
اين واژه بهمعناي خوف آميخته با تعظيم ميباشد و بيشتر بهدليل علم به آنچه از آن خشيت داريم، بهوجود ميآيد. ازاينرو، علما در کلام خدا، خاص شدند (راغب، 1412ق، ص 283). «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر: 28)؛ هر آينه از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مىترسند.
«رُعب» سه اصل دارد: 1. خوف (ترس)؛ 2. ملء (پرکردن)؛3. قطع (بريدن) (راغب، 1412ق، ص 356؛ مصطفوي، 1360، ج 4، ص 156). جامعترين معنايي که براي اين واژه بيان شده، چيرگي خوف بر قلب است که امنيت را بهکلي سلب ميکند. اما مفاهيم امتلاء و قطع از لوازم اصل است؛ چراکه استيلاء بر چيزي، ملازم آن است که از مستولي پر شود، بهجهت انقطاع و بريدن از چيز ديگر. پس، کسي که حالت رعب برايش حاصل ميشود، از هر چيزي که مشغول آن بوده و هر غرض و هدفي منقطع ميشود (مصطفوي، 1360، ج 4، ص 157و 158؛ راغب، 1412ق، ص 357و 356). «بهزودى در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدهاند بيم خواهيم افكند؛ زيرا چيزى را با خدا شريك گردانيدهاند كه بر [حقانيت] آن، [خدا] دليلى نازل نكرده است و جايگاهشان آتش است، و جايگاه ستمگران چه بد است» (آلعمران: 151).
اين واژه 12 بار در آيات قرآن بهکار رفته است و به معاني ترس همراه با اضطراب و گوشهنشيني (راغب، 1412ق، ص 366) و استمرار خوف ميباشد (مصطفوي، 1360، ج 13، ص 145). «شما قطعاً در دلهاى آنان بيش از خدا مايه هراسيد؛ چراكه آنان مردمانىاند كه نمىفهمند» (حشر: 13).
اين واژه تنها در يک آيه قرآن بهکار رفته است و در کتب لغت به معاني شدت ترس و بيتابي (قمي، 1386، ص 98)، اعجاب کسي را برانگيختن (فراهيدي، 1410ق، ج 2، ص 242؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 8، ص 135؛ آذرنوش، 1385، ص 253)، حالتِ بهوجودآمده از چيرگي رعب خفيف بر قلب، خواه از روي ترس باشد يا اعجاب از کمال. نرمي و سبکي در روع، با وجود حرف لين برخلاف رعب تأييد ميشود (مصطفوي، 1360، ج 4، ص 280)؛ «پس وقتى ترس ابراهيم زايل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسيد، درباره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا مىكرد» (هود: 74).
«فَرَق» از ريشه فَرَقَ بهمعناي فاصله ميان دو چيز (مهيار، بيتا، ص 661)، تفرّق و تشويش قلب از خوف است؛ گويي چنان ميترسد که قلبش ميخواهد از هم متفرق و متلاشي شود (راغب، 1412ق؛ ص 634). «به خدا سوگند مىخورند كه از شمايند و حال آنكه از شما نيستند، اينان از شما بيمناكند» (توبه: 56).
اين واژه و مشتقات آن در 6 آيه آمده است و به معاني گرفتگي و نفرت از امر مخوف (راغب، 1412ق، ص 635؛ مصطفي، 1422ق، ج 2، ص 687)، خوف شديد از ضرر ناگهاني ميباشد (مصطفوي، 1360، ج 13، ص 42). بر اين اساس، واژه «فزع» مرتبهاي از خوف است. مانند: «إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَف» (ص: 22)؛ وقتى [بهطور ناگهانى] بر داوود درآمدند، و او از آنان به هراس افتاد، گفتند مترس.
اين واژه و مشتقات آن 5 بار در قرآن بهکار رفته است. اصل در اين واژه، اضطراب و تشويش باطني است؛ يعني حالت تحرک و جنبش در قلب، که موجب سلب آرامش و انخفاض نفس ميشود (مصطفوي، 1360، ج 13، ص 42). «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم...» (انفال: 2)؛ مؤمنان، همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد.
ترس ضدارزشي اين است که انسان از عواملي بترسد که درخور ترسيدن نيست. بهعبارت ديگر، ترس از غيرخدا را ميتوان ترس ضدارزشي ناميد که در آيات قرآن از آن نهي شده است، يا داشتن آن مورد مذمت قرار گرفته است. از اين نوع ترس، تعبير به «جبن» ميشود. «جبن» در کتب لغت، به معاني ترس (فراهيدي، 1410ق، ج 6، ص 153؛ راغب، 1412ق، ج 1، ص 186)، ضد شجاعت (ابنمنظور، 1414ق، ج 13، ص 84؛ مصطفوي، 1360، ج 2، ص 51)، ضعفالقلب (راغب، 1412ق، ص 186؛ طريحي، 1375، ج 6، ص 224) آمده است. راغب ميگويد: «جبن: ترس و ضعف قلب و دل از چيزي است كه بهراستى بايستى بر آن تسلّط داشت و نيرومند بود» (راغب، 1412ق، ص 186). مصطفوي معتقد است:
اصل در اين ماده، چيزي است که مقابل شجاعت است و مهابت در اقدام کردن و تقدم در امري را بيان ميکند که تأخر و حذر و اتقا ملازم آن است و به اين مناسبت بر جبين اطلاق ميشود؛ چراکه جبين، پس از جبهه (پيشاني) است و مرد شجاع پيشانياش را جلو قرار ميدهد و گويي جبين ترسو است که در عقب قرار ميگيرد و متأخر از پيشاني است (مصطفوي، 1360، ج 2، ص 51).
نراقي معتقد است: «جبن» از جنس رذائل قوه غضب و در جانب تفريط آن است. از مهلکات بزرگ است و آدمي بهسبب آن دچار صفات مذمومي مانند: خواري نفس، ذلت و ناگواري زندگي ميشود. ازاينرو، در شريعت از آن نکوهش شده است (نراقي، 1366، ص 252). امام باقر(ع) فرمود: «لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَ لَا حَرِيصاً وَ لَا شَحِيحا» (صدوق، بيتا، ج 1، ص 93). واژة «جبن» در قرآن بهکار نرفته است، اما از مادة آن، واژة «جبين» در قرآن آمده است آنجاکه خداوند ميفرمايد: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» (صافات: 103)؛ چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشانى افكند. اين آيه در بيان داستان ذبح حضرت اسماعيل(ع) به دست حضرت ابراهيم(ع) ميباشد. ترسهاي ضدارزشي اشکال و اقسامي دارد. بر حسب آيات قرآن، اقسام ترس ضدارزشي عبارت است از:
يکي از اقسام ترس ضدارزشي، که از عدم ايمان يا کمبود آن نشأت ميگيرد، ترس از رسيدن ضرر و زيان به اموال است يا همان ترس از تنگي معيشت (فقر) و کسادي تجارت ميباشد. ترس از فقر، از ترسهاي رايج ميان مردم است. انسان معمولاً براي کسب معاش رنج و زحمت فراواني را تحمل ميکند و هر خطري که احتمالاً منبع درآمدش را تهديد کند، موجب ترس و هراسش ميشود (عباسنژاد، 1384، ص 170) از اين ترس، در قرآن نهي شده است. «و از بيم تنگدستى فرزندان خود را مكشيد. ماييم كه به آنها و شما روزى مىبخشيم. آرى، كشتن آنان همواره خطايى بزرگ است» (اسراء: 31).
«املاق» در لغت در معاني زير بهکار رفته است: فقر و ندارى، افلاس و نداشتن مال (ابنمنظور، 1414ق، ج 10، ص 347؛ طريحي، 1375، ج 5، ص 236؛ قرشي، 1371، ج 6، ص 272)، کثرت انفاق و تبذير تا جاييکه منجر به حاجت و نياز شود (فراهيدي، 1410، ج 5، ص 174؛ ابنمنظور، 1414، ج 1، ص 347).
خداوند خود بيان ميدارد که اين ترس بيمورد است و آنان را با اين گفتهاش اطمينان ميبخشد كه چنين نخواهد شد: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ»؛ ماييم كه شما و آنان را روزى مىدهيم (مدرسي، 1377، ج 6، ص 222). در سوره توبه در مورد ترس از آسيب مالي ميفرمايد: «... و تجارتى كه (اگر به فرمانبردارى خداى تعالى و جهاد مشغول شويد) از كسادش بيمناكيد و خانههايى كه بدان دلخوش هستيد...» (توبه: 24).
خلاصه اين آيه اين است كه براى يك موحد و مسلمان مكتبى، خدا، رسول و جهاد در راه خدا بايد از پدر، فرزند، برادر، همسر، اقوام، ثروت، تجارت و خانه مسكونى محبوبتر باشد، آنها را بهخطراندازد، نه مكتب را، از آنها دست بكشد نه از خدا و رسول و جهاد. بهطور كلى، اينها نمىتوانند بهانه باشند، و گرنه آن مؤمن، فاسق است و از بندگى ساقط شده و در ضلالت مىباشد و چنين كسان بايد منتظر باشند كه شكست و خذلان و بدبختى از جانب خدا نصيبشان شود (قرشي، 1377، ج 4، ص 207). ازآنجاييكه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد، يك نوع نافرمانبردارى و فسق آشكار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايت الهى را ندارند. در پايان، آيه اضافه مىكند: خداوند گروه فاسقان را هدايت نمىكند (مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 7، ص 332).
اين ترس همواره از نظر قرآن و عقل نهي شده است. ترس از غيرخدا موجب ميشود که غيرخدا بزرگ و خدا کوچک ديده شود. درحاليکه بايد برعکس باشد. اگر غيرخدا پيش کسي بزرگ شود، ترسو ميشود. منبع اصلي هر قدرتي و هر خير و برکتي خداست، و اگر خدا حمايت از کسي کند، تمام جهانيان دست به دست هم دهند، نميتوانند زياني به او برسانند. اين تفکر قدرت زيادي به انسان ميبخشد و استقامت و پايداري در برابر دشمنان سرسخت و لجوج را ميافزايد. از جمله ترس از مردم، ترس از قدرتهاي خودکامه و طاغوت ميباشد. ترس از طاغوت كار شيطان است. هدف شيطان تضعيف روحية مجاهدانِ راه خدا در ميدانهاي مبارزه است تا آنان فرار كنند و باطل به پيروزي برسد. ترس از طاغوت و دوري از او، موجب ميشود تا دست تجاوز او درازتر گردد. بنابراين، از نظر قرآن ضدارزشي است. «امروز كسانى كه كافر شدهاند، از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد...» (مائده: 3).
آية مذکور مؤمنان را نهي ميکند از اينكه بترسند كه اهل كفر بر اسلام غالب آيند و مسلمانان را شكست دهند و آنها را از دينشان بازگردانند. خدا ميفرمايد: بايد از من بترسيد كه اگر مخالفتم كنيد و مرتكب گناه شويد، كيفر من شما را فرا مىگيرد (طبرسي، 1372، ج 3، ص 245).
ترس از مرگ، ريشه در نوع نگاه انسانها نسبت به حقيقت مرگ دارد. به همين دليل براي از بين بردن اين ترس، بايد به تصحيح نگرش خود نسبت به مرگ پرداخت. تفکر مادي تمام هستي انسان را محدود به جسم ميداند و مرگ را نابودي ميشمارد. اما در تفکر الهي، مرگ قطع ارتباط روح از بدن است. در نتيجه، وقوع ترس از مرگ، حاصل جهل نسبت به اين حقيقت است (سليماني، 1387).
در آموزههاي ديني، مرگانديشي و به ياد مرگ بودن، ارزش است. اما ترس از مرگ، ضدارزش است. انسان با مرگانديشي به حيات جاودانه پس از مرگ پي ميبرد و ميداند که حيات پس از مرگ نيز ادامه دارد و جاودانه هم ميباشد. ازاينرو، بايد بيشتر از حيات دنيوي مورد توجه قرار گيرد (يثربي، 1380). مراد از مرگانديشي چيزي جز تعديل زندگي دنيوي و سامان بخشيدن آن نيست (همان). بنابراين، مؤمن واقعي ترس از مرگ ندارد، هرچند مرگانديشي دارد و به مرگ با ديدي واقعبينانه مينگرد. نوع اين ترسها بر اساس جهلي است که شيطان بر جاهل تحميل کرده است (جوادي آملي، 1379، ص 294). در قرآن در خصوص ترس منافقان از مرگ آمده است: «يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان، كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است، [قرار گرفتهاند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولى خدا بر كافران احاطه دارد» (بقره: 19).
«حذر» بهمعناى تحرزى است كه از لحاظ خوف صورت گيرد. موت در مقابل حيات است. پس حَذَرَ الْمَوْتِ: از جهت تحرّز و پرهيز كردن از موت؛ يعنى منتفى شدن حيات، بهسبب پيدايش اختلال و فساد در وجود چيزى است كه موجب از بين رفتن حيات گردد و اگر انسان همة توجه و تعلق و خوشى او به حيات مادى دنيوى باشد، قهراً از جدا شدن و زوال آن صددرصد منزجر، ناراحت و ناراضى گشته و با تمام قوا در رفع آن پيوسته خواهد كوشيد (مصطفوي، 1380، ج 1، ص 106).
لازم به يادآوري است که برخي در قسمت ترس از مرگ، ترس موسي(ع) از کشته شدن را آوردهاند و بيان کردهاند که ترس از مرگ، چنان در ميان مردم رواج دارد که حتي پيامبري چون موسي از آن در امان نمانده است و آية «لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون» (شعرا: 14) را ذکر کردهاند (عباسنژاد، 1384، ص 375).
اما اکثر مفسران قائل هستند که ترس موسي(ع) از کشته شدن بهدليل ناتمام ماندن مسئلة رسالت بوده است، نه ترس از جان خويش (فيض کاشاني، 1415ق، ج 4، ص 31؛ مکارم شيرازي، 1374، ج 16، ص 78؛ حسيني همداني، 1404ق، ج 12، ص 12؛ شبر، 1412ق، ص 354؛ کاشاني، 1336، ج 6، ص 405؛ عاملي، 1413ق، ج 2، ص 423). بنابراين، در قرآن ترس از مرگ براي مؤمنان نيامده است.
ترس از گناهان بهطور منطقي ارزشمند است. درصورتيکه اين ترس در دنيا صورت گيرد و موجب حرکت به سمت خير شود، همانگونه که در سيرة انبياء و ائمه(ع) و بزرگان دين بوده است، همواره منشأ اعمال صالح و نيک در انسانها بهشمار رفته و موجب رشد و تعالي انسان ميشود. اما اگر اين ترس، در آخرت و هنگام مشاهده اعمال حاصل شود، سودمند نخواهد بود. «و دفتر اعمال گشوده شود، مجرمان را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند» (کهف: 49).
آنان كه در دنيا بىخيال و بىتفاوت بوده و به هر كارى دست مىزنند، در آخرت هراس و دلهره خواهند داشت (قرائتي، 1383، ج 7، ص 182و183)، ولى مؤمنان، كه در دنيا اهل تعهد و خداترسى بودند، در آنجا آسودهاند: «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ» (طور: 26).
چنانکه بيان شد اشفاق، عنايت آميخته با ترس را گويند (راغب، 1412ق، ص 459). اما در کتب تفسيري آمده است: كلمة «مشفقين» مشتق از «شفقت» است، و اصل شفقت رقت است (طبرسي، 1372، ج 6، ص 730؛ طباطبايي، 1417ق، ج 13، ص 323و324). بنابراين، مشفقين يعني کساني که ترسشان بهحدي است که موجب رقت قلبشان گشته است (زمخشري، 1407ق، ج 4، ص 219).
ترسهاي مذموم داراي آثاري ميباشند که برخي آثار آن، دنيوي و برخي آثار آن شامل زندگي اخروي انسان ميشود. اين نوع ترس، مطابق روايات مخل زندگي و آسايش است. در روايت آمده است: «الخائف لاعيش له»؛ فرد ترسو زندگي ندارد (تميميآمدي، 1366، ص 447). از آثار کلي اين ترس در زندگي شکست و زبوني و ذلت و بازداشتن انسان از کارهاي بزرگ ميباشد؛ زيرا کارهاي بزرگ هميشه با مشکلات بزرگ روبهروست، و انسانهايي را ميطلبد که بتوانند از سد مشکلات عبور کنند، و اين کار از افراد ترسو ساخته نيست (جوادي آملي، 1379، ص 242). از جمله ترسهاي ضدارزشي، ميتوان از موارد زير نام برد:
يکي از انواع ترس، که در حال حاضر دامنگير بسياري از افراد جامعه است، ترس از فقر و نداري است. اين نوع ترس موجب سلب آسايش از انسان ميشود. چهبسا اين ترس مانع از انجام بسياري از اعمال نيک همچون انفاق، صدقه و... شود و به سوي پليديها سوق داده و سبب انجام اعمال ناشايست گردد از جمله:
از مهمترين آثار سوء ترس از فقر، جنايت است، آن هم قتل عزيزان آدمي: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً» (اسراء: 31)؛ و از بيم تنگدستى فرزندان خود را مكشيد. ماييم كه به آنها و شما روزى مىبخشيم. آرى، كشتن آنان همواره خطايى بزرگ است.
آية شريفه بيانگر اين نکته است كه فرزندان خود را از ترس اينكه مبادا دچار فقر و هلاكت شويد و بهخاطر ايشان، تن به ذلت گدايى دهيد به قتل نرسانيد، جمله «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ»، تعليل همان نهى و در مقام مقدمه براى جمله بعدى است كه فرمود: «إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً» يعني اين شما نيستيد كه روزى اولادتان را مىدهيد، تا به هنگام فقر و تنگدستى ديگر نتوانيد روزى ايشان را برسانيد، بلكه ماييم كه هم ايشان و هم شما را روزى مىدهيم، آرى كشتن فرزندان خطايى است بزرگ (طباطبائي، 1417ق، ج 13، ص 85). مسئله نهى از فرزندكشى در قرآن كريم مكرر آمده است. فقر و تهيدستى حتى در قوىترين عواطف انسانى تأثيرگذار است. پس اگر امنيت روانى و ايمان نباشد، نه تنها فقر كه ترس از فقر نيز سبب آدمكشى مىشود (قرائتي، 1383، ج 7، ص 52).
قرآن کريم در بعضي از آيات در خصوص ولايت شيطان و لزوم اجتناب از تولّي شيطان و پذيرش ولايت او، مطالبي را مطرح فرموده است. چنانکه ميفرمايد: شيطان اعمال عدهاي را تزيين ميکند، و وليّ آنها ميشود: «به خدا سوگند كه براى مردمى هم كه پيش از تو بودهاند، پيامبرانى فرستادهايم. ولى شيطان اعمالشان را در چشمشان بياراست و در آن روز شيطان دوستشان خواهد بود و آنها راست عذابى دردآور» (نحل: 63). اگر کسي غيرخدا را وليّ خود قرار دهد، زمينة سقوط و تباهي خود را فراهم کرده است. «شيطان شما را از تهيدستى بيم مىدهد و شما را به زشتى وامىدارد و [لى] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشايشگر داناست» (بقره: 268).
در اين آيه، بهصراحت از واژة «ترس» استفاده نشده، اما مفهوم «ترس» از فقر را دارد. شيطان شما را بهدرويشى مىترساند، ميگويد: مال نگاه داريد و دست از صدقه دادن فرو گيريد كه اگر شما صدقه دهيد، درويش و درمانده شويد (ميبدي، 1371، ج 1، ص 729؛ زمخشري، 1407ق، ج 1، ص 315؛ فخررازي، 1420ق، ج 7، ص 55؛ سيد قطب، 1412ق، ج 1، ص 312). بنابراين، پذيرش وعدة شيطان و اثرپذيري از تخويف او، همان پذيرش ولايت اوست؛ چراکه ميان وعدة خدا و وعده شيطان دومي را باور کرده است.
«بخل» خوددارى كردن از بخشش چيزي است كه در دست انسان است، و به نحو مشروع و صحيح آن را به دست آورده، و مالك ظاهرى شده و امساك كردن آن سزاوار نيست. در تحقق بخل، سه قيد لازم است: اول، بخل از آنچه مالك آن است، نه از اموال ديگران. دوم، بخل از آنچه زياده بر مقدار ضرورى زندگى خود و عائله است، نه از آنچه مورد احتياج براى تأمين زندگى خود باشد. سوم، بخل در موردي كه عطاء كردن سزاوار و لازم است، نه در مواردي كه لازم نباشد، و يا سزاوار نيست (مصطفوي، 1380، ج 5، ص 176).
قرآن ميفرمايد: «بگو: اگر شما كليدهاى روزى پروردگارم را داشتيد، از ترس تنگدستى بخل مىورزيديد، كه انسان بخيل است» (اسراء: 100).
«قتر» از نظر لغوي بهمعناي معاش سخت (فراهيدي، 1410ق، ج 5، ص 124؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 5، ص 70و71؛ طريحي، 1375، ج 3، ص 447)، مضيقه قرار گرفتن در مقام عمل، خواه در مقام انفاق و يا غير آن، آمده است و آن مقابل اسراف و توسعه است (راغب، 1412ق، ص 655؛ مصطفوي، 1360، ج 9، ص 190و191؛ قرشي، 1371، ج 5، ص 230). تعبير به «خَشْيَةَ الْإِنْفاق»، ترس از فقر است؛ فقرى كه بر اثر كثرت انفاق- به پندار آنها- حاصل مىشود (مکارم شيرازي، 1374، ج 12، ص 305؛ مغنيه، بيتا، ص 378). اين ترس، يكى از ريشههاى بخل است (قرائتي، 1383، ج 7، ص 124).
در قرآن دربارة عظمت و جايگاه رفيع جهاد در ميان عبادات بسيار سخن گفته شده است. در فضيلت جهاد همين بس که خداوند، خود با مجاهدان وارد تجارت شده و جان و مالشان را ميخرد و در برابر، بهشت جاودان را با درجات بالا به آنان ارزاني ميدارد. يکي از آثار ترس از فقر، اعراض از همين جهادِ باعظمت است: «بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مىداريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوستداشتنىتر است. پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمىكند» (توبه: 24).
«تجارت» در لغت بهمعناي معامله، خريد و فروش (ابنمنظور، 1414ق، ج 4، ص 89؛ قرشي، 1371، ج 1، ص 267)، تصرّف در رأس مال براى طلب ربح (راغب، 1412ق، ص 164). ترس از كسادى تجارت، همان ترس از فقر است. امكانات مادى نبايد مانع جهاد شود. هر كجا مانع پديد آمد، زمينهساز قهر الهى است (قرائتي، 1383، ج 5، ص 39). بهعبارت ديگر، بر سر دوراهيها نبايد عشق به مال، مقام، خانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش بازدارد. در اين آيه، ترس از فقر در کنار عوامل ديگر مانعي براي جهاد در راه خدا گشته است.
اين صفت رذيله، آثار نامطلوب زيادي در سراسر زندگي انسانها دارد و به يقين يکي از عوامل قطعي شکست و ذلت است. ملتهاي بسياري در طول تاريخ با داشتن نيروهاي فراوان، سالها گرفتار زبوني و اسارت بودند.
قرآن اضطراب و تپش شديد قلب را در حالت انفعالي ترس، که بهسبب شدت خفقان صورت ميگيرد، چنين توصيف کرده است: «هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مىبرديد، آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند» (احزاب: 10و11).
«زلزال» بهمعناي حرکت دادن چيزي است (فراهيدي، 1410ق، ج 7، ص 350؛ ابنمنظور، 1414ق، ج 11، ص 307) و چون مضاعف است، دلالت مىكند به تكرار زلّت و لغزش (مصطفوي، 1360، ج 4، ص 340)؛ يعني از ترس دچار اضطرابى سخت گشتند. دو وصف كجى چشم، و رسيدن جانها به گلو، كنايه از كمال چيرگى ترس بر آدمى است و اينکه مسلمانان در آن روز، آنقدر ترسيدند كه به حال جان دادن افتادند (طباطبائي، 1417ق، ج 16، ص 285). بنابراين، حالتهاى روحى، در جسم اثر مىگذارد. خيره شدن چشم و تند شدن ضربان قلب، نمونة آن است (قرائتي، 1383، ج 9، ص 336). افرادى كه ناراحتى فكرى دارند، در جاى خود كه نشستهاند، مرتباً تكان مىخورند، دست بر دست مىمالند، و اضطراب خود را در حركات خود كاملاً مشخص مىكنند (مکارم شيرازي، 1374، ج 17، ص 221).
اولياء شيطان، افرادى از انسان هستند كه شيطان را در انحراف و اعوجاج او يارى كرده و براى ادارة امور او قيام مىكنند. در حقيقت آنها گرداننده برنامه شيطان هستند. اولياء و دوستان شيطان از طاغوت ميترسند. در قرآن کريم آمده است: نشانة ايمان، عدم ترس از دشمن ميباشد: «درواقع، اين شيطان است كه دوستانش را مىترساند. پس اگر مؤمنيد از آنان مترسيد و از من بترسيد و كسانى كه در كفر مىكوشند، تو را اندوهگين نسازند» (آلعمران: 175و 176).
ترس از آدميان، تنها وسواسى شيطانى است. ايمان به شيطان سبب ميشود كه از دارندگان مال و سلطه و نيروى فريبندگى بترسيم (مدرسي، 1377، ج 1، ص 655و 656 ). افراد ترسوى ميدانهاى نبرد، يار شيطان و تحت نفوذ شيطانند و مؤمنان شجاع، از ولايت شيطان دورند (قرائتي، 1383، ج 2، ص 203).
ترس از مرگ، از جمله شايعترينِ ترسهاست و داراي آثاري است. از جمله آثار آن، ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
«مرگ» سرنوشتى است كه درك آن از احدى فوت نمىشود. هرچند بهمنظور فرار از آن، به محكمترين پناهگاهها، پناهنده شوند (طباطبائي، 1417ق، ج 5، ص 7) و يا به دياري ديگر کوچ کنند. دربارة فرار از مرگ و ترس از آن، در سورة جمعه ميخوانيم: «إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ...» (جمعه: 8)؛ بگو: آن مرگى كه از آن مىگريزيد شما را درخواهد يافت. امام علي(ع) دربارة گريز از مرگ ميفرمايند: «اي مردم! هر کس از مرگ فرار کند به هنگام فرار آن را خواهد ديد، اجل سرآمد زندگي، و فرار از مرگ رسيدن به آن است؛ چه روزگاراني که در پي گشودن راز نهفتهاش بودم، اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات! علمي پنهان است» (نهجالبلاغه، 1379، خ 149). همچنين در سورة بقره آمده است: «آيا از [حال] كسانى كه از بيم مرگ از خانههاى خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نيافتى؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپاريد»، آنگاه آنان را زنده ساخت. آرى، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند» (بقره: 243).
«حَذَرَ الْمَوْتِ»، مفعولله براى فعل «خرجوا» است، و معنايش اين است كه: مگر نديدى آن كسانى را كه بهخاطر ترس از مرگ، از ديار خود خارج شدند (طبرسي، 1372، ج 2، ص 604؛ طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص 279؛ طيب 1378، ج 2، ص 496؛ طنطاوي، بيتا، ج 1، ص 556).
حالات روحى، در چهرة انسان تأثير مىگذارد. ترس از مرگ نيز مانند ساير ترسها، آثار خود را بر جسم و روح آدمي خواهد گذاشت. يکي از آثارِ ترس از مرگ، حرکت و دوران چشمهاست: «هر خيرى را از شما دريغ مىدارند، و چون وحشت فراز آيد بينى كه به تو مىنگرند و چشمانشان در حدقه مىگردد. مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده باشد و چون وحشت از ميان برود، از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان. اينان ايمان نياوردهاند و خدا اعمالشان را تباه كرده است و اين كار بر خدا آسان بوده است» (احزاب: 19).
زمانى كه خوفى متوجه مسلمين شد، مىبينى اين منافقان را كه چنان جبن و ترس آنها را گرفته بهسوى تو نظر ميكنند. مثل حال احتضار چشمهاى آنها دور ميزند گويا نزديك است جانشان از ترس بيرون آيد (طيب، 1378، ج 10، ص 487؛ مدرسي، 1377، ج 10، ص 230). در آيهاي ديگر ميخوانيم از شدت ترس از مرگ، افراد به حال مرگ درميآيند: (احزاب: 10).
چنانچه بيان شد، از مهمترين ترسهاي ضدارزشي در قرآن، ترس از مرگ، فقر و طاغوت است. در اينجا به بررسي عوامل هريک ميپردازيم:
اين قسم ترس، عواملي دارد که عمده آنها عبارت است از:
منافقان، هنگام جنگ و سختى، ترسوترين مردماند؛ يعني ترس، از نشانههاى بارز منافقان است (قرائتي، 1383، ج 9، ص 342) و نفاق از ضعف ايمان ناشي ميشود. قرآن ميفرمايد: «أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرا» (احزاب: 19).
همين كه آتش جنگ شعلهور شد، منافقان را مىبينى كه از ترس به تو نگاه مىكنند، اما نگاهى بدون اراده، و چشمانشان در حدقه كنترل ندارد، و مانند چشمان شخص محتضر در حدقه مىگردد، اينگونه افراد ايمان نياوردهاند؛ به اين معنا كه ايمان در دلهايشان جايگير نشده، هرچند كه در زبان آن را اظهار مىكنند (طباطبائي، 1417ق، ج 16، ص 288). از نشانههاى منافقين ترس آنهاست. اينان كه پيش از فرا رسيدن جنگ لاف دليرى مىزدند، در زمان عمل، چشمانشان از ترس در چشمخانه مىگردد، چنان كسى كه در سكرات مرگ است (مدرسي، 1377، ج 10، ص 230). بنابراين، ميتوان گفت: ضعف ايمان و نفاق از عوامل ترس از مرگ ميباشد. در همين زمينه، در سورة بقره ميخوانيم: «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِين» (بقره: 19)
کساني که در زندگي دنيا غوطهورند و به آن دل بستهاند، جدا شدن از دنيا برايشان سخت و دشوار است. گاهي سرمايههاي زندگي و علايق مادي سبب ترس از جنگ و جهاد بهخاطر ترس از مرگ ميشود. آموزههاي ديني تأکيد فراوان دارند مبني بر اينکه به دنيا و امکانات آن هرگز دل مبنديد تا هم زندگي و هم دل کندن از آن، براي شما آسان شود (نراقي، 1366، ص 260). براي نمونه، در سورة توبه ميخوانيم: «بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و زنانتان و خويشاوندانتان و اموالى كه اندوختهايد و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد، و خانههايى كه بدان دلخوش هستيد براى شما از خدا و پيامبرش و جهاد كردن در راه او دوست داشتنىتر است، منتظر باشيد تا خدا فرمان خويش بياورد و خدا نافرمانان را هدايت نخواهد كرد» (توبه: 24).
کسي که ميداند سفري ابدي در پيش دارد و براي آن توشهاي ذخيره نکرده است، از فرارسيدن مرگ هراسان است و آرزو ميکند مرگش ديرتر فرا رسد و هزاران سال در اين دنيا زندگي کند: «آنان را از مردم ديگر، حتى مشركان، به زندگى اين جهانى حريصتر خواهى يافت و بعضى از كافران دوست دارند كه هزار سال در اين دنيا زيست كنند و اين عمر دراز عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت، كه خدا به اعمالشان بيناست» (بقره: 96).
کساني که دستورات باريتعالي را بهجا نياوردهاند و ميدانند که در سراي آخرت بازخواست خواهند شد و به کيفر کردارشان خواهند رسيد، از مرگ هراس و وحشت دارند. درصورتيکه درصدد دفع و علاج آن از طريق ترک معاصي و کسب طاعات اقدام نشود، جهل و بطالت و ناشي از سوءاختيار است (نراقي، 1366، ص 264). درواقع ترس از مرگ، ترس از كيفر كارهاى خود ماست (قرائتي، 1383، ج 1، ص 163؛ طنطاوى، بيتا، ج 1، ص 213). اين ترس در قرآن، ترس مؤمنان نيست، بلکه ترس يهود و کفار است.
قرآن کريم دربارة اين افراد ميفرمايد: «بگو: اگر راست مىگوييد كه سراى آخرت نزد خدا ويژه شماست نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد. ولى بهسبب اعمالى كه مرتكب شدهاند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد. خدا ستمكاران را مىشناسد» (بقره: 94و 95).
«بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ»، كنايه از عمل (طباطبائي، 1417ق، ج 1، ص 228) و علت ترس از مرگ است (فخررازي، 1420ق، ج 3، ص 608). نترسيدن از مرگ، نشانة صدق و يقين است (مکارم شيرازي، 1374، ج 1، ص 163و164)؛ زيرا كه دوستان خدا آرزوى مرگ مىكنند و از آن ترس ندارند و مىخواهند زودتر به وصال نعيم برسند (خسرواني، 1390ق، ج 1، ص 141).
آنان که از روي جهل و ناآگاهي مرگ را نيستي و نابودي ميدانند، از تصور مرگ به وحشت ميافتند. شکي نيست که اين گمان ناشي از جهل محض است؛ زيرا مرگ چيزي جز قطع وابستگي و علاقه نفس از بدن نيست و نفس براي هميشه باقي است. قرآن کريم از قول منکران معاد ميفرمايد: «جز همين زندگانى دنيوى ما هيچ نيست، به دنيا مىآييم و مىميريم و ديگر بار زنده نمىشويم» (مؤمنون: 37).
گرچه اين آيه در مورد کفار و منکران معاد ميباشد، اما کم نيستند افرادي که ترسشان از مرگ به اين دليل است که مرگ را بهمعناي فنا و نيستي ميبينند.
عامل اصلي ترس از فقر اين است که انسان در کسب رزق و روزي، به رزاقيت خدا اعتماد ندارد. نوع بشر توهم ميكنند كه رزق منوط بهاقدام و جديت خود بشر است، غافل از اينكه «خداست روزىدهنده و اوست صاحب نيرويى سخت استوار» (ذاريات: 58). قرآن کريم در خصوص اين افراد ميفرمايد:
بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرك ميآوريد و به پدر و مادر نيكى كنيد و از بيم درويشى فرزندان خود را مكشيد. ما به شما و ايشان روزى مىدهيم و به كارهاى زشت چه پنهان و چه آشكارا نزديك مشويد. كسى را كه خدا كشتنش را حرام كرده ست- مگر به حق- مكشيد. اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مىكند، باشد كه به عقل دريابيد (انعام: 151).
ترس از فقر، بهخصوص نسبت به اولاد، علاوه بر اينكه خسّت و رذالت نفس را ميرساند، دلالت بر عدم اعتماد به رزّاقيت قادر متعال دارد. چنين كسى در معرفت به مقام ربوبى ناقص خواهد بود (امين، 1361، ج 7، ص 302). در آية ديگري آمده است: «و اگر از بينوايى مىترسيد، خدا اگر بخواهد به فضل خويش بىنيازتان خواهد كرد. زيرا خدا دانا و حكيم است» (توبه: 28).
«عيلة» بهمعناي فقر (راغب، 1412ق، ص 597؛ قرشي، 1371، ج 5، ص 84) و اصل آن بهمعناى قرار گرفتن در تحت استيلاء و استعلاء ديگرى است (مصطفوي، 1360، ج 8، ص 264). اين آيه، در پاسخ افراد سطحينگر كه اظهار مىداشتند اگر پاى مشركان از مسجدالحرام قطع شود، كسب و كار و تجارت ما از رونق مىافتد، و فقير و بيچاره خواهيم شد، مىگويد: «و اگر از فقر و احتياج مىترسيد، بهزودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بىنياز مىسازد» (طبرسي، 1372، ج 5، ص 33؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 7، ص 349).
عامل اصلي اين ترس، احساس ضعف و زبوني در خويشتن و قدرت و غلبه دشمن است. قدرت و توان دشمن، هر اندازه که باشد، ايستادگي در مقابل او، از شاخصههاي مهم کسي است که خوف از خدا دارد: «امروز كافران از بازگشت شما از دين خويش نوميد شدهاند. از آنان مترسيد از من بترسيد. امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم. پس هر كه در گرسنگى بيچاره ماند بىآنكه قصد گناه داشته باشد، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است» (مائده: 3).
پس منظور از «ترس» در اين آيه، ترس از فتنه و غلبه آنهاست (کاشاني، 1336، ج 3، ص 178؛ حسينى شاهعبدالعظيمى، 1363، ج 3، ص 16؛ عاملي، 1413ق، ج 1، ص 362). در آيهاي ديگر آمده است: «از بيم آزار فرعون و مهتران قوم او، جز گروهى از آنها به موسى ايمان نياوردند و فرعون در زمين برترى مىجست و او از گزافكاران بود» (يونس: 83).
قسمت اخير آيه، علت بيمناكى ايشان را بيان ميكند: سبب خوف آنان اين بود كه فرعون در آن روزگار در زمين علّو و ديكتاتورى داشت (طباطبائي، 1417ق، ج 10، ص 113؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 8، ص 365) و در حكمرانياش ستمگرى را از حد گذرانده بود و براى ظلم و شكنجه حد و مرزى نمىشناخت (طباطبائي، 1417ق، ج 10، ص 113). مردم را تحت فشار قرار مىداد و دينشان را از آنان مىربود، فرعون بر مردم مسلط بود و براى معارضه با خصم، خود از هر وسيلهاى سود مىجست. بنابراين، ترس آنها از قوت و قدرت، قهر و غلبه طاغوتيان (طيب، 1378، ج 6، ص 441؛ ثقفي تهراني، 1398ق، ج 3، ص 38) و اقتدار و استيلاء و كثرت قشون آنها بود (امين، 1361، ج 6، ص 196).
«ترس» حالتي انفعالي و واکنشي رواني است که انسان در برابر تهديد خطر و يا ضرر از خود بروز ميدهد و بهطور مطلق از اين نظر که بهصورت واکنش غيرارادي در انسان ظاهر ميشود، رفتاري غيراختياري است و مورد ارزشيابي قرار نميگيرد. ترس، بسته به متعلق آن ارزشگذاري ميشود. بر اين اساس، ترس بر دو قسم ترسهاي ارزشي و ضدارزشي منقسم ميشود.
انواعي از ترسها فاقد ارزش، مضر و عامل ايجاد اختلال در سلامت جسمي و روحي است. ترس در امور دنيوي و مادي از اين نوع است. اين ترس بيانگر شناخت ناقص و نادرست آدمي نسبت به خداوند و عاملي براي افسردگي و گوشهنشيني است. اين نوع ترس در روايات، تعبير به جبن ميشود. «جبن» مقابل شجاعت و مهابت در اقدام کردن است و به افراد ضعيفالقلب اطلاق ميشود. ترس از آسيب مالي، ترس از قدرتهاي خودکامه، ترس از مرگ و ترس از اعمال در قيامت، از مهمترين ترسهاي ضدارزشي در قرآن ميباشند.
قرآن کريم با بيان آثار سوء ترسهاي ضدارزشي، اراده انسان را در حذر کردن از آنها تقويت کرده است. اقدام به جنايت، پذيرش ولايت شيطان، بخلورزي و عدم انفاق و اعراض از جهاد در راه خدا، از آثار سوء ترس از فقر در آيات قرآن شمرده شده است. اضطراب، تزلزل و دوستي با شيطان، برخي از آثار ترس از غيرخداست.
غش کردن، به حال مرگ در آمدن و خروج از حالت تعادل، از آثار ترس از مرگ در آيات قرآن کريم ميباشد.
ضعف ايمان، وابستگي مادي، جهل به حقيقت مرگ و عملکرد ظالمانه، موجبات ترس از مرگ در آيات معرفي شدهاند.
عامل اصلي ترس از فقر اين است که انسان در کسب رزق و روزي به رزاقيت خدا اعتماد ندارد. همچنين عامل اصلي ترس از طاغوت، احساس ضعف و زبوني در خويشتن و توجه به قدرت دشمن است.
نهجالبلاغه (1379)، ترجمة محمد دشتي، چ پنجم، قم، مشرقين.
ابنجزي غرناطي، محمدبن احمد (1416ق)، التسهيل لعلوم التنزيل، بيروت، دارالارقم بن ابيالارقم.
ابنمنظور، محمدبن مکرم (1414ق)، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صار.
آذرنوش، آذرتاش (1385)، فرهنگ معاصر عربي- فارسي بر اساس فرهنگ عربي-انگليسي هانس ور، چ هفتم، تهران، ني.
امين، سيده نصرت (1361)، مخزن العرفان در تفسير قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان.
تميميآمدي، عبدالواحدبن محمد (1366)، تصنيف غررالحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
ثقفى تهرانى، محمد (1398ق)، تفسير روان جاويد، تهران، برهان.
جواديآملي، عبدالله (1379)، مراحل اخلاق در قرآن، چ سوم، قم، اسراء.
حسينى شاهعبدالعظيمى، حسينبن احمد (1363)، تفسير اثنا عشرى، تهران، ميقات.
حسيني همداني، سيدمحمدحسين (1404ق)، انوار درخشان، تهران، کتابفروشي لطفي.
خسرواني، عليرضا (1390ق)، تفسير خسروي، محقق محمدباقر بهبودي، تهران، اسلاميه.
دهخدا، علياکبر (1341)، لغتنامه، تهران، بي نا.
راغب اصفهاني، حسينبن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودي، بيروت، دارالعلم.
زمخشري، محمودبن عمر (1407ق)، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالکتاب العربي.
سبزواري نجفي، محمدبن حبيبالله (1419ق)، ارشاد الاذهان الي تفسير القرآن، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.
سليماني، فاطمه، «ترس از مرگ با تکيه بر ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا» (1387)، مشکوة النور، ش 40، ص 75-101.
سيدقطب، (1412ق)، في ظلال القرآن، بيروت، دارالشروق.
شبر، سيدعبدالله (1412ق)، تفسير القرآن الكريم، بيروت، دارالبلاغة للطباعة و النشر.
صدوق، محمدبن علي (بيتا)، الخصال، ترجمه و تصحيح سيداحمد فهري زنجاني، تهران، علميه اسلامي.
طباطبائي، سيدمحمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
طبرسي، فضلبن حسن (1372)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه محمدجواد بلاغي، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
طريحي، فخرالدين (1375)، مجمع البحرين، تحقيق سيداحمد حسيني، چ سوم، تهران، کتابفروشي مرتضوي.
طنطاوى، سيدمحمد (بيتا)، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، بي جا، بينا.
طيب، سيدعبدالحسين (1378)، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، اسلام.
عاملي، عليبن حسين (1413ق)، المحررالوجيز في تفسير القرآن العزيز، محقق شيخ مالک محمودي، قم، دارالقرآن الکريم.
عباسنژاد، محسن (1384)، قرآن، روانشناسي و علوم تربيتي، مشهد، بنياد پژوهشهاي قرآن حوزه و دانشگاه.
عسکري، ابوهلال (1428ق)، وجوه و نظائر، محقق محمد عثمان، قاهره، مکتبة الثقافة الدينية.
فخررازي، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراثالعربي.
فراهيدي، خليلبن احمد (1410ق)، کتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
فيضکاشاني، ملّا محسن (1415ق)، تفسير الصافي، تحقيق حسين اعلمي، تهران، الصدر.
قرائتي، محسن (1383)، تفسير نور، چ يازدهم، تهران، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن.
قرشي، سيدعلياکبر (1377)، تفسير احسن الحديث، چ سوم، تهران، بنياد بعثت.
ـــــ (1371)، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دارالکتب الاسلامية.
قمي، عباس (1386)، الدر النظيم في لغات القرآن العظيم، ترجمة محمدصادق عارف، تحقيق رضا استادي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي.
کاشاني، ملّا فتحالله (1336)، منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، کتابفروشي محمدحسن علمي.
کاشفي سبزواري، حسينبن علي (1369)، مواهب عليه، محقق سيدمحمدرضا جلالي نائيني، تهران، اقبال.
مدرسي، سيدمحمدتقى (1377)، تفسير هدايت، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي.
مصباح، محمدتقي، «اخلاق و عرفان اسلامي(ترس از خدا)» (1387)، معرفت، ش 128، ص 5-14.
ـــــ، «ترس از خدا و نقش سازنده آن در زندگي (1)» (1389)، معرفت، ش 153، ص 5-12.
مصطفوي، حسن (1360)، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ـــــ (1380)، تفسير روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مصطفي، ابراهيم و ديگران (1422ق)، معجم الوسيط، چ سوم، تهران، مؤسسة الصادق.
معين، محمد (1381)، فرهنگ فارسي معين، چ دوم، تهران، معين.
مغنيه، محمدجواد (1424ق)، تفسير الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
ـــــ (بي تا)، تفسير المبين، قم، بنياد بعثت.
مکارم شيرازي، ناصر و ديگران (1374)، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامية.
مهيار، رضا (بي تا)، فرهنگ ابجدي عربي- فارسي، بي جا، بي نا.
ميبدي، رشيدالدين احمدبن ابى سعد (1371)، كشف الأسرار و عدة الأبرار، محقق علىاصغر حكمت، تهران، امير كبير.
نجاتي، محمدعثمان (1369)، قرآن و روانشناسي، ترجمة عباس عرب، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلاميآستان قدس رضوي.
نجفي خميني، محمدجواد (1398ق)، تفسير آسان، تهران، بي نا.
نراقي، مهدي (1366)، علم اخلاق اسلامي (ترجمه جامع السعادات)، ترجمة سيدجلالالدين مجتبوي، تهران، حکمت.
نوري، محمدرضا (1383)، بهداشت در قرآن، مشهد، واقفي.
يثربي، سيديحيي، «مرگ و مرگانديشي»، (1380)، قبسات، ش 19، ص 111-125.
يونکر، هلموت (1373)، روانشناسي ترس، ترجمة طوبي کيانبخت و جمشيد مهرپويا، بي جا، يگانه.
نرمافزار جامع التفاسير، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي.
نرمافزار جامع الاحاديث، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي.
نرمافزار گنجينه روايات نور، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي.